گاوتکیهلغتنامه دهخداگاوتکیه . [ ت ِ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) تکیه ٔ کلان طولانی که ارباب دول بر مسند نشسته پس پشت گذارند : نبودی گر از تیرگی بد نمودشدی گاوتکیه زچرخ کبود. ؟زیرا که گا
گاوتکیهفرهنگ انتشارات معین(تِ یَ یا یِ) [ فا - ع . ] (اِمر.) تکیه و متکای بزرگ طولانی که بزرگان چون بر مسند نشینند آن را بر پشت گذارند.
گاکیهلغتنامه دهخداگاکیه . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه ، در 12 هزارگزی خاور کرمانشاه ، واقع در هزارگزی راه کاروانرو قدیم کرمانشاه به بیستون
گاکیهلغتنامه دهخداگاکیه . [ ی ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان میان کرمانشاهان . دامنه ، سردسیر،دارای 100 تن سکنه ، آب آن از چاه و رودخانه بوسیله ٔمکینه . محصول آنجا غلات ، حبوبات ، ل
گاوکوهیلغتنامه دهخداگاوکوهی . [ وِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گوزن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). بقرالوحش . اسم فارسی آن گاو کوهی است . ایّل : گوشت گاو کوهی غلیظ باشد. (ذخیره ٔ خو
گاوکدهلغتنامه دهخداگاوکده . [ ] (اِخ ) سه فرسخ بیشتر میانه ٔ شمال ومغرب چم لطفعلی بیک است . (فارسنامه ٔ ناصری ص 278).
گاوکهللغتنامه دهخداگاوکهل . [ ک ُ هَِ ] (اِ) نام درختی است در رودسر و رامسر، که آن را در گرگان و مازندران نمدار و نرمدار گویند. زیزفون . (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 179).