گاوآهن برگردانmouldboard ploughواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای برای خاکورزی اولیه با یک یا چند تیغه و برگردان که خاک را بهصورت لایههای شیاری میبرد و برمیگرداند
گاوآهنلغتنامه دهخداگاوآهن . [ هََ ] (اِ مرکب ) آهنی که بر یوغ است . خیش ، آهن جفت ، فدان ، ایمد. سپار؛ مجموع گاو و یوغ و چوب و آهن آن . آهنی باشد که بر سر قلبه نصب کنند و زمین را
گاوآهنلغتنامه دهخداگاوآهن . [ هََ ](اِخ ) کاوآهن . دهی است جزء دهستان کیوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز، واقع در 19 هزارگزی جنوب خاوری خداآفرین و 19 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کو
گاوآهنفرهنگ انتشارات معین(هَ) (اِ.)ابزاری برای کندن و شخم زدن زمین دارای تیغه یا تیغه های فولادی سنگین که به وسیله چهارپا به ویژه گاو بر روی زمین کشیده می شود.
تیغه 5share, blade 4واژههای مصوب فرهنگستانقسمتی از بدنۀ گاوآهن برگردان که در خاک فرومیرود و برشی افقی در زیر خاک ایجاد میکند
کف شخمplow pan, tillage pan, plow soleواژههای مصوب فرهنگستانسطحی از خاک که در نتیجۀ فشار کف گاوآهن برگرداندار سفت میشود
گاوآهن کُلَشstubble ploughواژههای مصوب فرهنگستانگاوآهنی که برای برگرداندن زمین کُلَشدار طراحی شده است
گاوآهنلغتنامه دهخداگاوآهن . [ هََ ] (اِ مرکب ) آهنی که بر یوغ است . خیش ، آهن جفت ، فدان ، ایمد. سپار؛ مجموع گاو و یوغ و چوب و آهن آن . آهنی باشد که بر سر قلبه نصب کنند و زمین را
آموزگارلغتنامه دهخداآموزگار. [ زْ / زِ ] (ص مرکب ) آنکه آموزد. آنکه یاد دهد. معلم . آموزنده . استاد. مربی . || توسعاً، ناصح . اندرزگوی . هادی . راهنما. مجرب : هرکه نامُخت از گذشت ر