گانیلغتنامه دهخداگانی . (حامص ،ص نسبی ) (مزید مؤخر گان به اضافه ٔ «ی » نسبت ) در آخر اسماء و صفات و اعداد پیوندد و معنی اتصاف و نسبت دهد: بازارگانی ، بازرگانی ، تجارت . بیستگان
گانی مدلغتنامه دهخداگانی مد. [ م ِ ] (اِخ ) شاهزاده ٔ ترویای پسر ترُس و کالیروئه پسر زاوش [ زئوس ] بشکل عقابی درآمد و او را درربود و سمت شربتداری خدایان داد.
گانیدانلغتنامه دهخداگانیدان . (فرانسوی ، اِ) گردی است سفیدرنگ کمی محلول در آب و از این جهت در موقع تجویز آن باید توأم با مقدار زیادی آب داد. این جسم رادر اسهالهای حاد بخصوص در اسه
گانیمدواژهنامه آزاد(Ganymede در انگلیسی)؛ یکی از قمرهای مشتری و بزرگترین قمر در سامانۀ خورشیدی بعد از تیتان و کالیستو.
گانیمِدGanymedeواژههای مصوب فرهنگستانیکی از چهار قمر گالیلهای و بزرگ مشتری با قطر 5262 کیلومتر که پُرنورترین آنهاست
پیشه گانیلغتنامه دهخداپیشه گانی . [ ش َ / ش ِ ] (حامص ) پیشه وری : باب چهل و چهارم اندر آیین ورسم دهقانی و هر پیشه گانی . (ص 9 منتخب قابوسنامه ).
گانی مدلغتنامه دهخداگانی مد. [ م ِ ] (اِخ ) شاهزاده ٔ ترویای پسر ترُس و کالیروئه پسر زاوش [ زئوس ] بشکل عقابی درآمد و او را درربود و سمت شربتداری خدایان داد.
گانیدانلغتنامه دهخداگانیدان . (فرانسوی ، اِ) گردی است سفیدرنگ کمی محلول در آب و از این جهت در موقع تجویز آن باید توأم با مقدار زیادی آب داد. این جسم رادر اسهالهای حاد بخصوص در اسه
پیشه گانیلغتنامه دهخداپیشه گانی . [ ش َ / ش ِ ] (حامص ) پیشه وری : باب چهل و چهارم اندر آیین ورسم دهقانی و هر پیشه گانی . (ص 9 منتخب قابوسنامه ).
الگانیلغتنامه دهخداالگانی . [ اَل ْ ل ِ ] (اِخ ) آپالاش . سلسله جبالی در آمریکای شمالی (ممالک متحده ) که بموازات ساحل اقیانوس کشیده شده است .