گام سپردنلغتنامه دهخداگام سپردن . [ س ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) راه طی کردن . طی کردن راه با قدم . به گام سپردن : چو راهی بباید سپردن به گام بودراندن تعبیه بی نظام .عنصری .
گامفرهنگ انتشارات معین[ فر. ] (اِ.) توالی طبیعی هشت نُت موسیقی که به طور طبیعی پشت سر هم قرار بگیرند.
گامفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهفاصلۀ میان دو پا هنگام راه رفتن؛ قدم. گام برداشتن: (مصدر لازم) به راه افتادن؛ قدم برداشتن. گام برگرفتن: (مصدر لازم) = گام برداشتن گام بیرون نهادن: (مصدر لاز
دعقلغتنامه دهخدادعق . [ دَ ع َ ] (ع مص ) بسیار گردیدن پا سپردن و گام نهادن بر راه . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).
غندلغتنامه دهخداغند. [ غ ُ ] (ص )گرد با هم آمده . (فرهنگ اسدی ). فراهم آمده . جمعشده . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). گردشده و جمعآمده . (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان قاطع). پیچیده و فرا
چولغتنامه دهخداچو. [ چ ُ ] (حرف اضافه ) (ادات تشبیه ) مخفف و مرادف چون است . (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). بمعنی مانند است . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). کلمه ٔ تشبیه و ب
گاملغتنامه دهخداگام . (اِ) آنقدر از زمین که میان دو پا باشد گاه راه رفتن . قدم . پای . فرجه میان دو قدم . لنگ . پی . این کلمه با افعال برداشن ، زدن . سپردن . گذاشتن ، گذاردن .