گامیدنلغتنامه دهخداگامیدن . [ دَ ] (مص ) قدم زدن و رفتن . || سفر کردن . (آنندراج ) : کدام است مردی پژوهنده رازکه پیماید این ژرف راه درازنراند بره آنچ بی ره شوداز ایرانیان یکسر آگه
گالَه زدنگویش بختیاریگالیدن، فریاد زدن و پىدرپى با دست به دهان زدن (این عمل را مردان در عروسىها انجام مىدهند و نیز در صحرا براى رَماندن جانوران وحشى).
گائیدنلغتنامه دهخداگائیدن . [ دَ ] (مص ) آرامیدن . آرمیدن . جماع کردن . (غیاث ) (آنندراج ). استنکاح . (منتهی الارب ). اعذاف . توضم . خج . خجخجة. دجل . دح . زکاء. شفته . عزج . عزد.
گالیدنلغتنامه دهخداگالیدن . [ دَ ] (مص ) گریختن . دور شدن . کناره گرفتن . هزیمت کردن : ای تو مک آسا بیار باز قدح راکانت مکاکفت از این سرای بگالید . عماره (لغت فرس ص 324).بغیر کنج