گالشدیکشنری فارسی به انگلیسیboot, cowhand, cowherd, galosh, galoshe, overshoe, rubbers, Wellington (bo
گالشلغتنامه دهخداگالش . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) در لهجه ٔ مازندرانی و گیلکی شبان گاو را گویند چنانکه کرد در همانجا شبان گوسفند است . گاودار. گله دار.
گالِشگویش بختیاریگالش، نام نوعى کفش لاستیکى مخصوص مالکان، که درون آن مخمل است و در زمستان روى کفش چرمى پوشند تا گلى نشود.
گالِشگویش بختیاریگالش، نام نوعى کفش لاستیکى مخصوص مالکان، که درون آن مخمل است و در زمستان روى کفش چرمى پوشند تا گلى نشود.