گازرگویش بختیارینام نوعى حشره قاببال با رنگ سیاه مایل به سبز شبیه به سوسک صحرایى که در تیرهاى پوسیده سقف یا تنه پوسیده درختان لانه مىسازد و به هنگام پروازصدایى بم تولید مىکند.
گازرلغتنامه دهخداگازر. [ زُ ] (اِ) بزغاله ای که نیم کمرش سپید و نیم دیگر سیاه است . (لهجه ٔ محلی گناباد، خراسان ). در گلپایگان به ضم و نیز به کسر ز تلفظ شود، بهمین معنی .
گازرلغتنامه دهخداگازر. [ زُ / زَ ] (ص ، اِ) جامه شوی . سپیدکار . قصار. حواری . (بلعمی ). مقصر، تخته ٔ گازر. (منتهی الارب ) : رخ تو هست مایه ٔ تو اگرمایه ٔ گازران بود خورشید. کسا
گازرآسالغتنامه دهخداگازرآسا. [ زُ / زَ ](ص مرکب ، ق مرکب ) مانند گازر. گازروار : بر چادر کوه گازرآسااز داغ سیه نشان برافکند.خاقانی .
گازرکاریلغتنامه دهخداگازرکاری . [ زُ / زَ ] (حامص مرکب ) شغل گازر. کار گازر : گازرکاری صفت آب شدرنگرزی پیشه ٔ مهتاب شد.نظامی .