گئوشلغتنامه دهخداگئوش . [ گ ِ ] (اِ) در اوستا چهارپایان را گویند. || (اِخ ) نام فرشته ٔ پاسبان جانداران است . رجوع به فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 245 و 274 و 323 شود
گئوش اورونلغتنامه دهخداگئوش اورون . [ گ ِ او او وَ ] (اِخ ) در اوستایی لفظاً بمعنی روان چهارپایان است ودر پهلوی این نام تبدیل به گوشورون شده ، و آن فرشته ای است که پرستاری جانداران سو
گوش بریدنگویش بختیاریگوش بریدن، بریدن نوک گوش خرى که به مزرعه دیگران خسارت زند، بریدن نوکِ گوشِ گوسفند براى نشان کردن، بریدن نیمى از هر دو گوش سگ براى اینکه به افراد ناشناس پارس و ح
گئوش اورونلغتنامه دهخداگئوش اورون . [ گ ِ او او وَ ] (اِخ ) در اوستایی لفظاً بمعنی روان چهارپایان است ودر پهلوی این نام تبدیل به گوشورون شده ، و آن فرشته ای است که پرستاری جانداران سو
گوشلغتنامه دهخداگوش . (اِخ ) نام فرشته ای است موکل بر مهمات خلق عالم . (برهان ). این کلمه در اوستا گئوش و در پهلوی گوش است (لغةً به معنی گاو). رجوع به معنی دوم شود. || (اِ) نام
گوشورونلغتنامه دهخداگوشورون . [ گوش ْ وَ ] (اِخ ) فرشته ای که پرستاری جانوران سودمند با اوست . این کلمه از اوستایی گئوش اورون گرفته شده است . (از فرهنگ ایران باستان ج 1 ص 323). رجو
هالغتنامه دهخداها. (اِ) هر یک از هفتادودو فصل یسنا را در فارسی «ها» گوئیم . در اوستا هائیتی به معنی باب و فصل مطابق کلمه ٔ ساتی سانسکریت میباشد. درپهلوی هات گفته اند. اصلاًاین
گوشلغتنامه دهخداگوش . (اِ) آلت شنوائی . عضوی که بدان عمل شنیدن انجام گیرد. معروف است ، و به عربی اُذُن گویند. (برهان ). اذن و آلت شنیدن در انسان و دیگر حیوانات و جزء خارجی مجرا