کیاندختفرهنگ نامها(تلفظ: ki(e)yān doxt) دختر بزرگان و سروران ، دختری که نژاد و تبار او به بزرگان و سروران میرسد .
کیادختواژهنامه آزاددختر دارنده صفت کیا، دختر بزرگزاده، دختر با سیاست، دختر پرهیزکار، دختر زیرک، دختر مرزبان، دختر شاه
آسکانواژهنامه آزادروستایی در دهستان طالقان از 5 قریه بایزه رود که شهرت همه آنها کیان است و قلعه ای باستانی بنام کیاندخت در آن وجود دارد که 2300 سال پیش قدمت دارد .
برکشیدهلغتنامه دهخدابرکشیده . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از برکشیدن . بلند برشده : درختی است این برکشیده بلندکه بارش همه زهر و برگش گزند. فردوسی . || برپاشده
ملیلغتنامه دهخداملی . [ م َ ] (ع ص ) مخفف مَلی ٔ. توانگر. بادستگاه . (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر). قادر. مالدار. باتمکن : چون که نباشی به کار ایزد حق همچو به کار فلا
ناصحلغتنامه دهخداناصح . [ ص ِ ] (ع ص ) نصیحت کننده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة)(آنندراج ). پنددهنده . (ناظم الاطباء). اندرزگوینده . اندرزگو. واعظ. مذکر