کین ورزیدنلغتنامه دهخداکین ورزیدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) دشمنی کردن . خصومت ورزیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دشمنی ورزیدن . || انتقام جستن . (فرهنگ فارسی معین ).
کینه ورزیلغتنامه دهخداکینه ورزی . [ ن َ / ن ِ وَ ] (حامص مرکب ) کینه گزاری . کینه وری . حالت و چگونگی کینه ورز. کینه جویی . کینه خواهی . رجوع به کینه ورز و مدخل بعد شود.
کین ورزیدنلغتنامه دهخداکین ورزیدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) دشمنی کردن . خصومت ورزیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دشمنی ورزیدن . || انتقام جستن . (فرهنگ فارسی معین ).
یارالغتنامه دهخدایارا. (اِ) صورتاً صفت فاعلی دائمی است از یارستن ، مانند گویا و بینا اما استعمال کلمه در معنی اسم معنی است و مرادف توانائی . || قوت و قدرت و توانایی و زهره و دلی
کین توزیلغتنامه دهخداکین توزی . (حامص مرکب ) انتقام کشی . (فرهنگ فارسی معین ). انتقامجویی : بر اولیا و بر اعدای خود به لطف و به عنف به مهربانی معروفی و به کین توزی . سوزنی .رجوع به
کینلغتنامه دهخداکین . (اِ) به معنی کینه است که عداوت و دشمنی باشد. (برهان ).بغض و عداوت و کینه . (آنندراج ). عداوت و دشمنی و کینه و بدخواهی و خصومت . (ناظم الاطباء). دشمنی نهفت
تضاغنلغتنامه دهخداتضاغن . [ ت َ غ ُ ] (ع مص ) بر یکدیگر کین گرفتن . (زوزنی ). با هم کینه ورزیدن و پنهان داشتن کینه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).