۱. بغض و دشمنی که انسان در دل نگه دارد؛ دشمنی؛ عداوت؛ کینه.
۲. جنگ.
۳. انتقام.
〈 کین ایرج: (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو کردی «کین ایرج» را سرآغاز / جهان را کین ایرج نوشدی باز (نظامی۱۴: ۱۸۱).
〈 کین سیاوش (سیاووش): (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو زخمه راندی از کین سیاوش / پر از خون سیاوشان شدی گوش (نظامی۱۴: ۱۸۱).
〈 کین آختن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. کینه کشیدن؛ انتقام گرفتن: ◻︎ همی برد بر هر سوی تاختن / بدان تاختن بود کین آختن (فردوسی: ۸/۲۲۰).
۲. [مجاز] جنگ کردن.
بغض، حقد، دشمنی، عداوت، عناد، غرض، کینه
animus, enmity, envy, hostility, ill will, vengeance, venom