کیقباد اوللغتنامه دهخداکیقباد اول . [ ک َ / ک ِ ق ُ دِ اَوْ وَ ] (اِخ ) رجوع به علاءالدین سلجوقی (کیقباد اول ) در همین لغت نامه و مقدمه ٔ «اخبار سلاجقه ٔ روم » صص 96 - 100 به اهتمام د
کیقبادلغتنامه دهخداکیقباد. [ ک َ / ک ِ ق ُ ] (اِخ ) نام اولین پادشاه از سلسله ٔ کیان . (ناظم الاطباء). نام پادشاهی عظیم الشأن از ایران که کمال عیاش بود و صد سال پادشاهی کرد. (غیا
کیقبادلغتنامه دهخداکیقباد. [ ک َ / ک ِ ق ُ] (اِخ ) لقب معزالدین که پادشاه دهلی و ممدوح امیرخسرو بود. (آنندراج ). دهمین از سلاطین مملوک هند از 686 تا 689 هَ . ق . (از یادداشت به خط
کیقبادلغتنامه دهخداکیقباد. [ ک ِ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرمادوز است که در بخش کلیبر شهرستان اهر واقع است و 129 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کیقبادفرهنگ نامها(تلفظ: key qobād) به معنی ' کی محبوب و سرور گرامی' ؛ (در اعلام) نام نخستین پادشاه سلسلهی کیانی؛ نام دو تن از پادشاهان سلجوقیان آسیای کوچک (صغیر) .
علاءالدین سلجوقیلغتنامه دهخداعلاءالدین سلجوقی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ س َ ] (اِخ ) کیقباد اول . دوازدهمین تن از سلاجقه ٔ آسیای صغیر که از 616 تا634 هَ . ق . سلطنت کرد. (طبقات سلاطین اسلام ص 138
قوادیانلغتنامه دهخداقوادیان . [ ق َ ] (اِخ ) شهری است از خراسان : طولش ازجزایر خالدات «فب » و عرض از خط استوا «لح »، کیقباد اول کیانیان ساخت . شهری کوچک است و قصبات نویده و واشجرد
سلجوقیانلغتنامه دهخداسلجوقیان . [ س َ ] (اِخ ) سلاجقه . خاندانی ترک که از 429 هَ .ق . تا 700 هَ .ق . در آسیای غربی سلطنت کردند ظهور این خاندان در تاریخ اسلام از وقایع بزرگ و بمنزله
زابلغتنامه دهخدازاب . (اِخ ) نام یکی از پادشاهان عجم و آن پسر نودک پسر منوچهر است ، و نهرهای موسوم به زاب منسوب بدوست . (قاموس ). نام پادشاهی است از پادشاهان فرس که این همه انه
کیانلغتنامه دهخداکیان . [ ک َ ] (اِخ ) پادشاهان کیان را نیز گفته اند که کیقباد و کیخسرو و کیکاوس و کی لهراسب باشد. (برهان ). نام سلسله ٔ دویم از پادشاهان ایران که اول ِ آنها کیق