کیففرهنگ مترادف و متضاد۱. تلذذ، خوشی، سرمستی، شنگولی، عیش، لذت، مستی، نشئه ۲. داروینشئهزا، مخدر ۳. چونی، کیفیت ≠ خماری، کم
کیفدیکشنری فارسی به انگلیسیbag, exhilaration, fun, pleasure, portfolio, purse, satchel, tote bag, treat, wallop
کيفدیکشنری عربی به فارسیسازوار کردن , وفق دادن , موافق بودن , جور کردن , درست کردن , تعديل کردن , چگونه , از چه طريق , چطور , به چه سبب , چگونگي , راه , روش , متد , کيفيت , چنانکه