کیش ماتلغتنامه دهخداکیش مات . (اِ مرکب ) (اصطلاح شطرنج ) هنگامی است که مهره ٔ شاه به طریقی کیش شود که قادر به هیچ نوع حرکتی نباشد حریف ، شاه مات می شود و بازی را می بازد. (فرهنگ فا
کش و ماتلغتنامه دهخداکش و مات . [ ک ِ ش ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کیش و مات . آخرین اخطار برنده ٔ شطرنج به حریف . (یادداشت مؤلف ).
کش و ماتلغتنامه دهخداکش و مات . [ ک ِ ش ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کیش و مات . آخرین اخطار برنده ٔ شطرنج به حریف . (یادداشت مؤلف ).
بازی تختهایفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ختهای، تخته نرد، شطرنج، گو، ویچی شطرنج، تختۀ شطرنج خانه، خانۀ سفید، خانۀ سیاه مهره، شاه، وزیر، فیل، اسب، رخ، قلعه، پیاده کیش، مات، پات، آمپ
امانی کرمانیلغتنامه دهخداامانی کرمانی . [ اَ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) ملاعبداﷲ... متخلص به گویا از شاعران قرن یازدهم هجری بود. وی به هندوستان رفت در نزد میر جمله ٔ شهرستانی تقرب یافت و مکنتی به
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمربن سریج . او پسرزاده ٔ سریج بن یونس بن ابراهیم بن حارث مروزی است که از معارف زهاد و اصحاب کرامات بشمار میرود. ابن سریج خود رئیس ش
مازیارلغتنامه دهخدامازیار. (اِخ ) نام مردی است از حکام مازندران که در اصل از پارسیان ایران بوده و آیین زردشتی داشته و مازیار پسر قارن بوده که بعد از پدر به حمایت «بزیست ستاره شمر»