کیجالغتنامه دهخداکیجا. (اِ) در لهجه ٔ مازندرانی ، دختر. مقابل ریکا به معنی پسر. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
قیمتلغتنامه دهخداقیمت . [ م َ ] (ع اِ) بهای کالا. (آنندراج ). ارز هر چیزی . (ناظم الاطباء). در شرع چیزی را گویند که تحت ارزیابی درآید. (کشاف ) : در زمان ما نجابت بس که بی قیمت ب
اذنلغتنامه دهخدااذن . [ اُ ذُ ] (ع اِ) گوش :گر شنیدی اذن کی ماندی اذن یا کجا کردی دگر ضبط سخن . مولوی .- اُذُن بَسْطاء ؛ گوش کلان و پهن .- اذن خرباء ؛ گوشی شکافته . (مهذب الاسم
همایلغتنامه دهخداهمای . [ هَُ ] (اِ) مرغی است که او را مبارک دارند و چون پیدا شود مردم به تفأل در زیر سایه ٔ او روند. (صحاح الفرس ). مرغی است معروف و مشهور که استخوان خورد. (بر
اعراضلغتنامه دهخدااعراض .[ اَ ] (ع اِ) متاعها. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). کالا. و آنرا عَرَض نیز گویند. (از اقرب الموارد) : درهای خزاین بگشاد و ذخایر اموال و نفایس اعلاق و اعراض
یافتنلغتنامه دهخدایافتن . [ ت َ ] (مص ) وَجد. جِدة. وُجد. اِجدان . (از منتهی الارب ). وِجدان . وُجود. (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). الفاء. (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج