کیانالغتنامه دهخداکیانا. [ ک َ / کیا ] (سریانی ، اِ) طبایع باشد، فیلسوفان کیاناکیان خوانند. (لغت فرس اسدی چ هرن ص 5). طبایع باشد به زبان فلاسفه . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 12). طبا
کیانافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. طبیعت: ◻︎ همه آزادگی و همت تو / قهر کردهست مر کیانا را (خسروی: شاعران بیدیوان: ۱۷۲).۲. هریک از عناصر چهارگانه.
کیانافرهنگ نامها(تلفظ: ki(e)yānā) (کیان + ا (پسوند نسبت)) ، منسوب به کیان ، ← کیان ؛ به علاوه این واژه (در قدیم) به معنی طبیعت بوده است .
کیانازفرهنگ نامها(تلفظ: kiyā nāz) (کیا + ناز (افتخار، فخر ، تفاخر)) رویهم به معنی موجب افتخار پادشاهان و سروران و بزرگان؛ (به مجاز) بزرگزاده.
شمعا کیانالغتنامه دهخداشمعا کیانا. [ ش َ ] (اِ مرکب ) به لغت سریانی سمعالکیان . (مفاتیح ). فن طبیعی (سماع طبیعی ) از آن جهت که اول چیزی است که از وجود آموخته شود و به گوش رسد. (یادداش
شمعا کیانالغتنامه دهخداشمعا کیانا. [ ش َ ] (اِ مرکب ) به لغت سریانی سمعالکیان . (مفاتیح ). فن طبیعی (سماع طبیعی ) از آن جهت که اول چیزی است که از وجود آموخته شود و به گوش رسد. (یادداش