ککالغتنامه دهخداککا. [ ک َ ] (اِ) کَکی . سرگین و فضله ٔ آدمی را گویند. و به هندی کسی که آن را جمع نماید ککچی گویند و در اصل گه است .(انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به ککی و ککه
ککالغتنامه دهخداککا. [ ک َ ] (هزوارش ، اِ) به زبان زند و پازند، دندان را گویند و به عربی سن خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ککچیلغتنامه دهخداککچی . [ ک َ ] (ص مرکب ) به هندی کسی که مدفوع آدمی را جمع کند. (انجمن آرا). رجوع به ککا شود.
ککهلغتنامه دهخداککه . [ ک َک َ / ک ِ ] (اِ) فضله و افگندگی آدمی ، و به عربی براز و غایط گویند. (برهان ). به هندی کسی که آن را جمع کند ککچی گویند و در اصل گه است . (انجمن آرا).