کج و مجلغتنامه دهخداکج و مج . [ ک َ ج ُ م َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) کج مج . (ناظم الاطباء). رجوع به کج مج شود.
کج و کولهلغتنامه دهخداکج و کوله . [ ک َ ج ُ ک َ / کو ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) کج واج . (یادداشت مؤلف ). کج و چوله . کج و معوج . کژ و مژ. (فرهنگ فارسی معین ).
غمزلغتنامه دهخداغمز. [ غ َ] (ع مص ) درخستن به دست . (منتهی الارب ). درخستن به دست و سخت افشردن . (آنندراج ). سخت افشردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (غیاث اللغات ).
کژمژزبانلغتنامه دهخداکژمژزبان . [ ک َ م َ زَ ] (ص مرکب ) طفلی را گویند که نو به سخن درآمده زبانش به کلمات فصیح جاری نشده باشد. (آنندراج ). کودکی که تازه بسخن آمده و زبانش به کلمات د
مولویلغتنامه دهخدامولوی . [ م َ / مُو ل َ ] (اِخ ) لقبی است که به جلال الدین محمد عارف و شاعر و حکیم و صاحب مثنوی معروف دهند. (یادداشت مؤلف ). نام او محمد و لقبش در دوران حیات خ