کژکیلغتنامه دهخداکژکی . [ ک َ ] (اِ) درمی بوده است چون توتکی و فنجی . (از فرهنگ اسدی ذیل توتکی ). در عهد قاجاریه وقتی قرانهای زنجیره دار (امین السلطانی ) زدند قرانهای کهنه را کش
کجکیلغتنامه دهخداکجکی . [ ک َ ج َ ] (ص نسبی ، ق ) بطور. کج . بصورت کج . (یادداشت مؤلف ). کج گونه . یک بری . حالتی غیر از حالت استقامت و راستی .
کشکیلغتنامه دهخداکشکی . [ ک َ ] (ص نسبی ) کژکی . رجوع به کژکی شود.- قران کشکی ؛ قران کژکی ، قرانی است به وزن یک مثقال از نقره معادل پنج عباسی یا بیست شاهی و این قران چند پشت نا
توتکیلغتنامه دهخداتوتکی . [ تو ت َ ] (اِ) درمی بوده است از پیش چون کژکی و فنجی .(لغت فرس اسدی چ اقبال ص 527). یک قسم درمی که در قدیم رایج بوده و توبکی نیز گویند. (ناظم الاطباء).
کرخهلغتنامه دهخداکرخه . [ ک َ خ َ ] (اِخ ) آن را نهرالسوس خوانند از کوه الوند همدان برمی خیزد و با آبهای دینور و کولکو و سیلاخور و خرم آباد و کژکی جمع می شود و بر ولایت حویزه می
فنجیلغتنامه دهخدافنجی . [ ف َ ] (اِ) پنجی . پنج روزی . (یادداشت مؤلف ). خمسه ٔ مسترقه . اندرگاهان . فنجه ٔ دزدیده . (یادداشت مؤلف ). || درمی بوده است چون توتکی و کژکی . (یاددا
بشکللغتنامه دهخدابشکل . [ ب ِ ک َ ] (اِ) بشکله . بسکله . پشکله . بشکنه . کجک کلید را گویند، یعنی چوب کجکی که کلیدان را بدان گشایند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از