کژمژلغتنامه دهخداکژمژ. [ ک َ م َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) (کژ=کج و مژ مهمل آن است چون دندان کژمژ) (از آنندراج ).کج . ناراست . پیچیده . غیر مرتب . (ناظم الاطباء). در تداول کج و کول
کج مجلغتنامه دهخداکج مج . [ ک َ م َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بسیار خمیده و معوج . (ناظم الاطباء). کج و کوله . کج و معوج .- کج مج رفتن ؛ معوج و ناراست رفتن . (ناظم الاطباء) : کج مج
کج مژلغتنامه دهخداکج مژ. [ ک َ م َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) کج مج :- کج مژزبان ؛ غیرفصیح : طفل چهل روزه ٔ کج مژزبان پیر چهل ساله بر او درس خوان . نظامی .و رجوع به کج مج و کج مج زب
کژمژزبانلغتنامه دهخداکژمژزبان . [ ک َ م َ زَ ] (ص مرکب ) طفلی را گویند که نو به سخن درآمده زبانش به کلمات فصیح جاری نشده باشد. (آنندراج ). کودکی که تازه بسخن آمده و زبانش به کلمات د
کژمژزبانیلغتنامه دهخداکژمژزبانی . [ ک َ م َ زَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی کژمژزبان . || لکنت . لُثغَت . (یادداشت مؤلف ).
کژمژیلغتنامه دهخداکژمژی . [ ک َ م َ ] (حامص مرکب ) کجی . ناهمواری . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نامرتبی : لیک چندان زیب دارد کژمژی دندان اوکان نیابی در هزاران کوکب گردون گذار.سنائی
کژمژزبانفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که زبانش لکنت دارد و نمیتواند درست حرف بزند.۲. کودکی که بهتازگی سخنگفتن را یاد گرفته است: ◻︎ طفل چهل روزۀ کژمژزبان / پیر چهلساله بر او درسخوان (نظام
کژمژزبانلغتنامه دهخداکژمژزبان . [ ک َ م َ زَ ] (ص مرکب ) طفلی را گویند که نو به سخن درآمده زبانش به کلمات فصیح جاری نشده باشد. (آنندراج ). کودکی که تازه بسخن آمده و زبانش به کلمات د
کژمژزبانیلغتنامه دهخداکژمژزبانی . [ ک َ م َ زَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی کژمژزبان . || لکنت . لُثغَت . (یادداشت مؤلف ).
کژمژیلغتنامه دهخداکژمژی . [ ک َ م َ ] (حامص مرکب ) کجی . ناهمواری . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نامرتبی : لیک چندان زیب دارد کژمژی دندان اوکان نیابی در هزاران کوکب گردون گذار.سنائی
کژمژزبانفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که زبانش لکنت دارد و نمیتواند درست حرف بزند.۲. کودکی که بهتازگی سخنگفتن را یاد گرفته است: ◻︎ طفل چهل روزۀ کژمژزبان / پیر چهلساله بر او درسخوان (نظام