کژزخمهلغتنامه دهخداکژزخمه . [ ک َ زَ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) که زخمه کج و خارج آهنگ دارد. با زخمه ٔ کج . آنکه زخمه راست ودرست نتواند زد و آواز زخمه ٔ او خارج از آهنگ بود. || بدعمل .
کژزخمهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که بهدرستی ساز را نمینوازد.۲. [مجاز] بدکار؛ بدکردار: ◻︎ بفرمود تا آن دو سرهنگ را / دو کژزخمهٴ خارجآهنگ را (نظامی۵: ۸۴۳).
کج زخمهلغتنامه دهخداکج زخمه . [ک َ زَ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) که زخمه ٔ ناراست و خارج آهنگ دارد. که مضراب ناراست دارد. || مجازاً که کارها به ناراستی و ناهماهنگی کند : بفرمود تا آن دو
کرزمةلغتنامه دهخداکرزمة. [ ک َ زَ م َ ] (ع مص ) نیمروز خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در نیمروز خوردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کزمهلغتنامه دهخداکزمه . [ ک َ م َ / م ِ ] (اِ) وزنی معادل شش قیراط. (یادداشت مؤلف ). || وزنی معادل چهار درهم تا ربع مثقال . (یادداشت مؤلف ).
کزمةلغتنامه دهخداکزمة. [ ک َ م َ ] (ع ص ) شحمة کزمة؛ پیه گردآمده . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). پیه گردآمده ٔ سخت . (ناظم الاطباء).
کژدمهلغتنامه دهخداکژدمه . [ ک َ دُ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) (ظاهراً: کژ + دم + َه ،پسوند نسبت و اتصاف ) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام ورمی است به سرخی مایل و آن در اطراف ناخن پیدا م
خارج آهنگفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (موسیقی) ناموزن.۲. [قدیمی، مجاز] ناموافق؛ ناساز؛ ناهماهنگ: ◻︎ بفرمود تا آن دو سرهنگ را / دو کژزخمهٴ خارجآهنگ را (نظامی۵: ۸۴۳).
کرزمةلغتنامه دهخداکرزمة. [ ک َ زَ م َ ] (ع مص ) نیمروز خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در نیمروز خوردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کزمهلغتنامه دهخداکزمه . [ ک َ م َ / م ِ ] (اِ) وزنی معادل شش قیراط. (یادداشت مؤلف ). || وزنی معادل چهار درهم تا ربع مثقال . (یادداشت مؤلف ).
کزمةلغتنامه دهخداکزمة. [ ک َ م َ ] (ع ص ) شحمة کزمة؛ پیه گردآمده . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). پیه گردآمده ٔ سخت . (ناظم الاطباء).
کژدمهلغتنامه دهخداکژدمه . [ ک َ دُ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) (ظاهراً: کژ + دم + َه ،پسوند نسبت و اتصاف ) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام ورمی است به سرخی مایل و آن در اطراف ناخن پیدا م