کج آکندلغتنامه دهخداکج آکند. [ ک َ ک َ ] (اِ مرکب ) آکنده به کج که نوعی ابریشم کم بهاست . کج آگند. || جامه ای را گویند که میانش را به کج پر کرده باشند و آن را روز جنگ بپوشند. (فرهن
کژآگندشلغتنامه دهخداکژآگندش . [ ک َگ َ دِ ] (اِ مرکب ) کژاغندش است که برگستوان باشد. (برهان ) کژاغند است که جامه ٔ روز جنگ باشد. (آنندراج ). ظاهراً «ش » ضمیر را در بیتی از این قبیل
کژآغندلغتنامه دهخداکژآغند. [ ک َغ َ ] (اِ مرکب ) (از: کژ+آغند= آکند، آکنده ). کج آغند. کج آکند. قزاکند. کژاکند. قزاغند معرب آن . کزاغند وکزغند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کژآگند. گژ
کژآغندشلغتنامه دهخداکژآغندش . [ ک َ غ َ دِ ] (اِ مرکب ) به معنی کژآغند است که جامه ٔ روز جنگ باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به کژ آغند شود.
کژآگندلغتنامه دهخداکژآگند. [ ک َ گ َ ] (اِ مرکب ) کژآغند است که جامه ٔ کژ آکنده ٔ روز جنگ باشد. (برهان ). جامه ای که برای حفظ تن به زیر زره پوشند و میان ابره و آستر آن کژآگنده دوخ
کزاغندلغتنامه دهخداکزاغند. [ ک َ غ َ ](اِ مرکب ) قزاکند. کژآکند. کژآغند. کجاغند. جامه ای که در حشو آن ابریشم و پنبه نهند و آجیده کنند و در روز جنگ پوشند. || نهالی . توشک . (فرهنگ
قبایی زرهلغتنامه دهخداقبایی زره . [ ق َ زِ رِه ْ ] (اِ مرکب ) قبازره . زره قبامانند : قبائی زره بر تنش تابدارچو سیماب روشن چو سیم آبدار. نظامی .قبائی زره : کژاکند. (ص 447 شرفنامه ٔ و
کژآغندلغتنامه دهخداکژآغند. [ ک َغ َ ] (اِ مرکب ) (از: کژ+آغند= آکند، آکنده ). کج آغند. کج آکند. قزاکند. کژاکند. قزاغند معرب آن . کزاغند وکزغند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کژآگند. گژ
آکندلغتنامه دهخداآکند. [ ک َ ] (ن مف مرخم ) مخفف آکنده ، در کلمات مرکبه چون پشم آکند، جوزآکند، قزآکند، کژآکند، سحرآکند، سیم آکند : نشان پشت من است آن دو زلف مشک آگین نشان جان من