کپک سفیدwhite mould/ white moldواژههای مصوب فرهنگستانبیماری قارچی ناشی از اسکلروتینیا اسکلروتیوروم (Sclerotinia sclerotiorum) که نشانۀ ویژۀ آن تشکیل پوشش سفید جُلینهای بر روی قسمتهای هوایی گیاه است
کپکلغتنامه دهخداکپک . [ ک َ پ َ ] (اِ)کفره . کپره . کره . سبزی و سپیدی که بر روی اطعمه و نانهای مانده افتد و آن نوعی قارچ ذره بینی است . (یادداشت مؤلف ). کفک . (فرهنگ فارسی مع
کپکلغتنامه دهخداکپک . [ ک َ پ َ ](اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه شهرستان اهواز. سکنه 188 تن . آب از چشمه . محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ای
کپک زدهلغتنامه دهخداکپک زده . [ ک َ پ َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) سفیدک زده . کره زده . متکرج . (یادداشت مؤلف ).کپره زده . کلاش گرفته . اورزده . رجوع به کپره زده شود.
کپک زدگیلغتنامه دهخداکپک زدگی . [ ک َ پ َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) کپره زدگی . سفیدک زدگی . کلاش گرفتگی . اُورگرفتگی . اورزدگی .
کپکلغتنامه دهخداکپک . [ ک َ پ َ ] (اِ)کفره . کپره . کره . سبزی و سپیدی که بر روی اطعمه و نانهای مانده افتد و آن نوعی قارچ ذره بینی است . (یادداشت مؤلف ). کفک . (فرهنگ فارسی مع
کفکفرهنگ انتشارات معین(کَ فَ) (اِ.) = کپک : 1 - کف دست . 2 - رنگ سفید یا سبز رنگی که روی نان و دیگر غذاهای شب مانده پدید آید.
سفیدکلغتنامه دهخداسفیدک . [ س َ / س ِ دَ ] (اِ) کره . کرج . کپک . قسمی از آفت درخت . قسمی از آفت رز. (یادداشت مؤلف ). || سپیدی زائد که بر جامه نیک ناشسته و نان مانده و امثال آن