کِشَند مقابلopposite tideواژههای مصوب فرهنگستانفراکِشَندی که در نقطهای، دقیقاً مـقــابـل یـک کـِشَـنـد مـسـتـقـیـمِ (direct tide) درحالوقوع در سوی دیگر زمین، روی میدهد
کِشَندtideواژههای مصوب فرهنگستانبالا و پایین رفتن دورهای سطح آب اقیانوس و پوستۀ زمین براثر نیروهای گرانشی ماه و خورشید
کِشَند وارونreversed tide, inverted tideواژههای مصوب فرهنگستانفروکِشَندی که در نقطهای، دقیقاً مقابل یک کِشَند مستـقیمِ (direct tide) درحالوقوع در سوی دیگر زمین، روی میدهد
دفلغتنامه دهخدادف . [ دَ ] (اِ) چنبری که پوستی بر آن کشند و قوالان نوازند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). چنبری باشد که پوستی بر آن چسبانند و قوالان نوازند. (از برهان ). نام س
محیطلغتنامه دهخدامحیط. [ م ُ ] (ع ص ) مقابل محاط. اسم فاعل از احاطه . (کشاف ). فراگیرنده . درگیرنده و احاطه کننده . (غیاث ). صاحب آنندراج گوید در فارسی به صله ٔ بر مستعمل است یع
کشیمنیلغتنامه دهخداکشیمنی . [ ک َ /ک ِ م َ ] (ص نسبی ) با پیمایش . بوزن . مقابل عددی چنانکه نان را آنگاه که در ترازو کشند کشیمنی گویند و آنگاه که یک یک بی کشیدن فروشند عددی نامند.
کنجهلغتنامه دهخداکنجه . [ ک ِ ج َ / ج ِ ] (اِ) تکه ٔ گوشت کوچکی که بر سیخ کشند یا قیمه کنند. (فرهنگ فارسی معین ).- کباب کنجه ؛ کبابی که قطعات گوشت را بر سیخ کرده سرخ کنند. مقاب