کرچللغتنامه دهخداکرچل . [ ک ُ چ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش زراس شهرستان اهواز. کوهستانی و معتدل و سکنه ٔ آن 106 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کریللغتنامه دهخداکریل . [ ک َ ] (اِ) کلیر. یکی ازگونه های درخت کبر است که در هند و پنجاب فراوان روید. (فرهنگ فارسی معین ).
کُرچَل گرفتنگویش بختیاری1. خوشههاى گندمى را که پس از کوبیدن خرمنبهصورت سنبله باقىمانده جداگانه با چوب ستبرى کوبند تا دانه از پوشینه جدا شود؛ 2. (کنایى) به کسى که کتک بسیارى خورده باشد،مىگویند:«کُرچَل او را گرفتهاند». نیز čapčap kerdan .
کُرچَل گرفتنگویش بختیاری1. خوشههاى گندمى را که پس از کوبیدن خرمنبهصورت سنبله باقىمانده جداگانه با چوب ستبرى کوبند تا دانه از پوشینه جدا شود؛ 2. (کنایى) به کسى که کتک بسیارى خورده باشد،مىگویند:«کُرچَل او را گرفتهاند». نیز čapčap kerdan .
کرچللغتنامه دهخداکرچل . [ ک ُ چ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش زراس شهرستان اهواز. کوهستانی و معتدل و سکنه ٔ آن 106 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کزللغتنامه دهخداکزل . [ ک ُ زَ ] (اِ) بن خوشه ها و کاههای خشن و درشت ناکوفته ٔ باقی مانده در خرمن . (یادداشت مؤلف ). کُرچَل (در تداول دهقانان اطراف بروجرد).
کُرچَل گرفتنگویش بختیاری1. خوشههاى گندمى را که پس از کوبیدن خرمنبهصورت سنبله باقىمانده جداگانه با چوب ستبرى کوبند تا دانه از پوشینه جدا شود؛ 2. (کنایى) به کسى که کتک بسیارى خورده باشد،مىگویند:«کُرچَل او را گرفتهاند». نیز čapčap kerdan .