لغتنامه دهخدا
کجک . [ ک َ ج َ ] (اِ) کژه . کژک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). آهنی باشد سرکج و دسته دار که فیلبانان بدان فیل را به هر طرف که خواهند برند و آن بمنزله ٔعنان است . (برهان ). آهنی باشد که پیلبانان بر سر پیلان زنند که به آرام برود. انکژ، که مخفف آهن کج است .(از آنندراج ). آهنی باشد