آکجلغتنامه دهخداآکج . [ ک َ ] (اِ) قلاب آهنین که سقایان و فقاعیان بدان یخ در یخدان افکنند. یخ گیر. || قلابی بزرگ آهنین بر سر چوبی کرده که بدان کشتی دشمن فراکشیدندی یا مرد از کش
اکجلغتنامه دهخدااکج . [ اَ ک َ ] (اِ) میوه ایست کوهی که در تهران زال زالک و در خراسان علف شیران و به تازی زعرور گویند. (از آنندراج ) (از هفت قلزم ) (از برهان ) (از ناظم الاطباء
اکخجلغتنامه دهخدااکخج . [ اَ خ َ ] (اِ) اکحج . رجوع به آکج و اکحج و فرهنگ سروری و جهانگیری و انجمن آرا شود.
اکحلغتنامه دهخدااکح . [ اِک ِ ] (اِ) خلاب باشد یعنی لای سیاه . (لغت فرس اسدی نسخه کتابخانه ٔ مدرسه ٔ سپهسالار). اما این ضبط حتماً غلط است و آکج اصل آن است به معنی قلاب یعنی آهن
آکنجلغتنامه دهخداآکنج . [ ک َ ] (اِ) قلابی که بدان یخ در یخدان اندازند. (برهان ). و ظاهراً این کلمه مصحف آکج است .