کویچهلغتنامه دهخداکویچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) زقاق . کوچه . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مصغر کوی است که راه کوچک و تنگ باشد. (برهان ) (آنندراج ). راه کوچک و تنگ . (ناظم الاطباء). معبر کوچک . (فرهنگ فارسی معین ). کوچه . و رجوع به کوچه شود. || محله ٔ کوچ
تخت روانکاویanalytic couch, couchواژههای مصوب فرهنگستاندر روانکاوی، تخت مطب روانکاو که بیمار بر روی آن دراز میکشد و در این حالت تداعی آزاد در ذهن او تسهیل میشود و توجه او به دنیای درون و احساساتش افزایش مییابد
نوآوری هزینهکاهcost innovationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نوآوری که از طریق تغییر در فرایند تولید، جایگزین ارزانقیمتی برای محصول مشابه ارائه میدهد
چپقی شمعspark plug cap, spark plug connector, plug lead connector, plug capواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای که سیم شمع را به شمع اتصال میدهد
کوه کوهلغتنامه دهخداکوه کوه . (ق مرکب ) بسیار زیاد. فراوان . (فرهنگ فارسی معین ). از سر تا پا. (ازآنندراج ). کوه تاکوه . (ناظم الاطباء). پشته پشته . تپه تپه . برآمدگیها و برجستگی های بسیار بلند : تلی گشته هر جای چون کوه کوه برش چشمه ٔ خون ز هر دو گروه . <p cla
buoysدیکشنری انگلیسی به فارسیبوی، جسم شناور، کویچه، رهنمای شناور، روآبی، روی آب نگاهداشتن، شناور ساختن
گومچهلغتنامه دهخداگومچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) گوچه ٔ تنگ و کم وسعت . (ناظم الاطباء). اما در فرهنگهای دیگر دیده نشدظاهراً مصحف کویچه ، کوچه باشد. رجوع به کوچه شود.
طوافةدیکشنری عربی به فارسیرهنماي شناور , کويچه , روابي , جسم شناور , روي اب نگاهداشتن , شناور ساختن , دسته الوار شناور بر اب , دگل , قايق مسطح الواري , با قايق الواري رفتن يافرستادن
کیچهلغتنامه دهخداکیچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) کوچه را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). کوچه است که راه تنگ باشد. (برهان ) (آنندراج ). کوچه و راه تنگ . (ناظم الاطباء). کویچه = کوچه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوچه شود.