کوپهلغتنامه دهخداکوپه . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) شاخ و شیشه ٔ حجامت کننده را گویند. (برهان ) (آنندراج ). شاخ و کدوی حجامت . (ناظم الاطباء).
کوپهلغتنامه دهخداکوپه . [ پ ِ ] (روسی ، اِ) هر یک از اطاقهای قطار راه آهن که مسافران در آن نشینند. اطاقک قطار. (فرهنگ فارسی معین ). هریک از اطاقهای ترن . (یادداشت به خط مرحوم ده
کوپهلغتنامه دهخداکوپه . [ ک ُ پ ِ ] (اِخ ) فرانسوا. شاعر و درام نویس فرانسوی (1842-1908 م .) از آثار وی عابر ، برای تاج ، سورو تورلی ، صمیمیتها ، دفتر سرخ ، و فرودستان شهرت بیشت
قطارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت مترو، قطارزیرزمینی، تراموا، قطاربرقی، مونوریل، قطارشهری، قطار اکسپرس لکوموتیو، لوکوموتیو ریل، خط آهن، راهآهن رییس ایستگاه، لکوموتیوران، سوزنبان ایس
کوپهلغتنامه دهخداکوپه . [ پ ِ ] (روسی ، اِ) هر یک از اطاقهای قطار راه آهن که مسافران در آن نشینند. اطاقک قطار. (فرهنگ فارسی معین ). هریک از اطاقهای ترن . (یادداشت به خط مرحوم ده
تونلفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمعبر حفرشده در کوه یا زیرِ زمین برای عبور قطار، اتومبیل، و سایر وسایل نقلیه.
قطارلغتنامه دهخداقطار. [ ق ِ ] (ع اِ) یک رسته شتر. (منتهی الارب ). القطار من الابل ، قطعة علی نسق واحد. ج ، قُطُر، قُطُرات . تقول : رأیت قطاراً من الابل و قُطُراً. (اقرب الموار
مانورچیواژهنامه آزادکارگر یا تکنسین مانور که در هنگام کوپل یا دکوپل ( جدا سازی و یا وصل کردن واگنها به یکدیگر) واگنهای قطار هماهنگی های لازم را با لکومتیو ران یا راهبر قطار انجام م