کوپلهلغتنامه دهخداکوپله . [ پ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) قبه ای را گویند که در ایام شادی و آیین بندی و جشن و عروسی بندند. (برهان ). قبه ای که در ایام عید و جشن و عروسی بر پای کنند و به ر
کولهگویش بختیاری1. سوختن نان یا هر چیز دیگرى بر اثر آتش dass-e bačam kula âvid>:دست فرزندم سوخت> ؛ 2. حرامزاده.
قفلواژهنامه آزادکوپَلِه، یا به کوتاه کُپل. «قفل» تازی شدۀ «کوپله» است. آن با couple در زبان های اروپایی همریشه است. بروید به دهخدا، سرواژۀ کوپله.
حبابلغتنامه دهخداحباب . [ ح َ ] (ع اِ) کوپله . غوزه . غنچه . سوارگ . سوار آب . گنبد آب . آب سوار. فراسیاب . سیاب . غوزه ٔ آب . غنچه ٔ آب . کوپله ٔ آب . گوی . نفّاخة. فقّاعة. سوا
اشنیدنلغتنامه دهخدااشنیدن . [ اِ دَ ] (ص ) شنیدن : بر مستراح کوپله سازیده ست بر مستراح کوپله که اشنیده ست ؟ منجیک .و رجوع به شعوری ج 1 ص 141 شود.
حجاةلغتنامه دهخداحجاة. [ ح َ ] (ع اِ) یک حجا. یک حباب .یکی کوپله . یکی از سوارگان آب . حَجا. || خوانندگی و ترنم که به آهستگی کنند. (منتهی الارب ).