کوهکلغتنامه دهخداکوهک . [ هََ ] (اِخ ) مرکز دهستان کوهک که در بخش مرکزی شهرستان سراوان واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کوهکلغتنامه دهخداکوهک . [ هََ ] (اِخ ) دهی از دهستان کربال که در بخش زرقان شهرستان شیراز واقع است و 141 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
کوهکلغتنامه دهخداکوهک . [ هََ ] (اِخ ) یکی از بخشهای چهارگانه ٔ شهرستان جهرم و حدود و مشخصات آن به قرار زیر است : از شمال به بخش کردیان و قسمتی از بخش خفر، از مشرق به بخش داراب
کوهکلغتنامه دهخداکوهک . [ هََ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش کوهک شهرستان جهرم وحدود آن به قرار زیر است : از شمال به دهستان کردیان ، از جنوب به کوه البرز ، از مشرق به گ
کوهکلغتنامه دهخداکوهک .[ هََ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش مرکزی شهرستان سراوان که از سه آبادی تشکیل شده است و 1000 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کوهکنلغتنامه دهخداکوهکن . [ ک َ ] (اِخ ) لقب «فرهاد». زیرا که خسروپرویز به فریب وعده ٔ وصل شیرین ، کوه بیستون را از فرهاد کندانیده و راه هموار پیدا ساخته بود. (از آنندراج ) (از غ
کوهکنلغتنامه دهخداکوهکن . [ ک َ ] (نف مرکب ) آنکه کوه را می کند و می برد. (فرهنگ فارسی معین ). کسی که کوه می کند و کوه می برد. (ناظم الاطباء).حجار که در کوه صورت تراشد و راه سازد
پس کوهکلغتنامه دهخداپس کوهک . [ پ َ هََ ] (اِخ ) نام دهی است در حومه ٔ شیراز و در سه فرسنگ و نیمی میانه ٔ شمال و مغرب شیراز واقع است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
کوه کانلغتنامه دهخداکوه کان . (نف مرکب ) یعنی کوهکن و کان به معنی کنده نیز آمده و به فتح کاف مرادف کن ، لیکن از ضرورت شعر است . (آنندراج ). کوهکن . کهکان . (فرهنگ فارسی معین ) : ز
کوهکنلغتنامه دهخداکوهکن . [ ک َ ] (اِخ ) لقب «فرهاد». زیرا که خسروپرویز به فریب وعده ٔ وصل شیرین ، کوه بیستون را از فرهاد کندانیده و راه هموار پیدا ساخته بود. (از آنندراج ) (از غ
کوهکنلغتنامه دهخداکوهکن . [ ک َ ] (نف مرکب ) آنکه کوه را می کند و می برد. (فرهنگ فارسی معین ). کسی که کوه می کند و کوه می برد. (ناظم الاطباء).حجار که در کوه صورت تراشد و راه سازد
پس کوهکلغتنامه دهخداپس کوهک . [ پ َ هََ ] (اِخ ) نام دهی است در حومه ٔ شیراز و در سه فرسنگ و نیمی میانه ٔ شمال و مغرب شیراز واقع است . (فارسنامه ٔ ناصری ).