کون لیسیلغتنامه دهخداکون لیسی . (حامص مرکب ) تملق و تبصبصی سخت به رذالت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مدخل قبل شود.
کونلغتنامه دهخداکون . [ ک َ ] (ع مص )بودن . (ترجمان القرآن ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بودن و هست شدن ، و کِیان و کینونة مثل آن است . (منتهی الارب ). کان الشی ٔ کوناً و کی
کونلغتنامه دهخداکون . [ ک َ وَ ] (اِ) درختی است خاردار و ساق آن بی خار. صاحب مخزن الادویه گفته به فارسی آن را کُم گویند و به شیرازی بالش عاشقان خوانند به سبب درشتی خارهای آن و
لیسلغتنامه دهخدالیس . (اِمص ) اسم و ریشه از لیسیدن .ترکیب ها:- کاسه لیس . کون لیس . لفت و لیس .|| (اِ) لیس پرده . رجوع به لیس پرده شود. || (پسوند) مزید مؤخر امکنه ، چون : تفل
لبلغتنامه دهخدالب . [ ل َ ](اِ) شفه . (دهار). لحمی که در مدخل دهان واقع است . قسمت خارجی دهان که دندانها را پوشاند. پرده ٔ پیش دهان که دندانها را پوشاند.نام هر یک از دو قسمت گ
پروکلوسلغتنامه دهخداپروکلوس . [ پْرُک ْ / پ ِ رُک ْ ](اِخ ) نام فیلسوف افلاطونی جدید متولد بسال 412 م . ومتوفی در 485 وی از مردم لیسی بود ولی در آنجا دیری نماند و به اسکندریه رفت و
تاج العارفینلغتنامه دهخداتاج العارفین . [جُل ْ رِ ] (اِخ ) ابن محمدبن امین الدین . مؤلف سلافة العصر آرد: دریای بیکران علم است و وادی بی پایان فضل در علم و دانش مقامی بلند یافت و عرفان
جتلغتنامه دهخداجت . [ ج ِ ] (اِخ ) یکی از اقوام قدیمی اروپا بودند که در کوههای مجارستان و رومانی سکنی داشتند. بعضی از مورخان قدیم آنان را از اقوام اسکیت میدانند و بعضی دیگر از