کولی بازیلغتنامه دهخداکولی بازی . [ ک َ /کُو ] (حامص مرکب ) کولیگری . رجوع به کولیگری شود.- کولی بازی درآوردن ؛ کولیگری کردن . رجوع به کولیگری شود.
المشنگهفرهنگ مترادف و متضاددادوبیداد، سروصدا، شلوغی، غلغله، غوغا، قشقرق، کولیبازی، همهمه، هنگامه، هیاهو
گستاخیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی تاخی، جسارت، تهتک، پردهدری، تکبر، اعلان جنگ، تحقیر تجرّی آبروریزی، کولیبازی، رسواسازی ◄ بدگویی
کولیگریلغتنامه دهخداکولیگری . [ ک َ / کُو گ َ ] (حامص مرکب ) غرشمالی . ارقگی . (فرهنگ فارسی معین ). سروصدا کردن . داد و بیداد راه انداختن . پررویی کردن و فحش دادن و فضاحت کردن زنان
تهییجفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام هییج، تحریک، تشویق، تشجیع، انگیزش، تأثیر شیفتن، مجذوب کردن، مفتون کردن، افسون کردن، جادوگری غلیان، آتش کولیبازی تهییج عامه، آشوبگری، انقلاب بر