کولخلغتنامه دهخداکولخ . [ ل َ ] (اِ) به معنی آتشدان و منقل باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ظاهراً گولخ است مخفف «گولخن » و با گیلکی «کله » (منقل ) مقایسه شود. (از حاشی
کولخلغتنامه دهخداکولخ . [ ل َ ] (اِخ ) با ثانی مجهول ، نام مردی بوده تورانی که اسفندیار را از راه هفت خوان به رویینه دژ رسانید. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). در فهرست و
کولخشیلغتنامه دهخداکولخشی . [ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب است به کولخش که نام اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
کولخشیلغتنامه دهخداکولخشی . [ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب است به کولخش که نام اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
گولخلغتنامه دهخداگولخ . [ ل َ ] (اِ) گولخن . گولخ . کولخ . گلخان . گولخان . گلخن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گلخن که آتشگاه حمام است . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (فرهن
پنطسلغتنامه دهخداپنطس . [ پ ُ طُ ] (اِخ ) در قاموس کتاب مقدس آمده است (دریا اپط ا:ا): اسم مقاطعه ٔ شرقی آسیای صغیر. در کنار بحرالاسود واقع و از مشرق به کولخس و از جنوب به کاپادو
منقللغتنامه دهخدامنقل . [م َ ق َ ] (ع اِ) راه در کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || پای افزار. (مهذب الأسماء). موزه و نعل کهنه