کوفته شدنلغتنامه دهخداکوفته شدن . [ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اندقاق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوبیده شدن . || سخت تعب دیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خسته و افگار شدن .
کوته شدنلغتنامه دهخداکوته شدن . [ ت َه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کوتاه شدن . (فرهنگ فارسی معین ).- کوته شدن دست کسی از چیزی ؛ بدان دسترس نداشتن : از این راز گر هیچ آگه شودز چاره مرا دس
امید کوته شدنلغتنامه دهخداامید کوته شدن . [ اُ ت َه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بناامیدی گراییدن : چندانکه موی بیش ز پیری شود سپیدکوته شود امید چو شمع سحر مرا.صائب (از آنندراج ).