کوفانلغتنامه دهخداکوفان . [ ک َ ] (ع مص ) گرد گشتن . (منتهی الارب ). گردگشتن ریگ توده . (ناظم الاطباء). تکوف الرمل و القوم تکوفاً و کوفاناً علی غیرقیاس ؛ ریگ توده و قوم فراهم آمد
کوفانلغتنامه دهخداکوفان . [ کو / ک َ ] (اِخ ) کوفه که دار هجرت مسلمانان است . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). کوفه را کوفان نیز گویند. (از اقرب الموارد). رجوع به کوفه شود.
کوفانلغتنامه دهخداکوفان . [ کو / ک َ / ک َوْ وَ / ک ُوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ریگ توده ٔ گرد و انبوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریگ توده ٔ گرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || د
کوفانلغتنامه دهخداکوفان . [ ک َ ] (ع مص ) گرد گشتن . (منتهی الارب ). گردگشتن ریگ توده . (ناظم الاطباء). تکوف الرمل و القوم تکوفاً و کوفاناً علی غیرقیاس ؛ ریگ توده و قوم فراهم آمد
کوفانلغتنامه دهخداکوفان . [ کو / ک َ ] (اِخ ) کوفه که دار هجرت مسلمانان است . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). کوفه را کوفان نیز گویند. (از اقرب الموارد). رجوع به کوفه شود.
کوفانلغتنامه دهخداکوفان . [ کو / ک َ / ک َوْ وَ / ک ُوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ریگ توده ٔ گرد و انبوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریگ توده ٔ گرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || د
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) کوفانی (شیخ ...). جامی در نفحات الانس (ص 220) آرد که : شیخ الاسلام گفت : که شیخ احمد کوفانی خادم عمو بود و پیران بسیار دیده بود و سفرهای
تامزیمایهholoenzymeواژههای مصوب فرهنگستانترکیب عملکردی و فعال یک پروتئین زیمایهای شامل کوفاکتور (cofactor) و کمکزیمایه متـ . تامآنزیم