کوشک قندلغتنامه دهخداکوشک قند. [ ق َ] (اِخ ) شهری است از حدود مکران به ناحیت سند و از او پانیذ خیزد. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 125).
کوشک نصرتلغتنامه دهخداکوشک نصرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان فشافویه که در بخش ری شهرستان تهران واقع است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
کوشک هزارلغتنامه دهخداکوشک هزار. [ هَِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیضا که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است و 590 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
کوشک اسپیدلغتنامه دهخداکوشک اسپید. [ ک ِ اِ ] (اِخ ) یکی از عمارات مداین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس منصور خالد برمک را گفت : کوشک اسپید که به مداین است بکنم و خشتها اینجا آورم
کوشک بالالغتنامه دهخداکوشک بالا. (اِخ ) دهی از دهستان ارنگه که در بخش کرج شهرستان تهران واقع است و 364 تن سکنه دارد. در این دهستان امامزاده ای است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
کوشک قندلغتنامه دهخداکوشک قند. [ ق َ] (اِخ ) شهری است از حدود مکران به ناحیت سند و از او پانیذ خیزد. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 125).
کوشک نصرتلغتنامه دهخداکوشک نصرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان فشافویه که در بخش ری شهرستان تهران واقع است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
کوشک هزارلغتنامه دهخداکوشک هزار. [ هَِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیضا که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است و 590 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
کوشک اسپیدلغتنامه دهخداکوشک اسپید. [ ک ِ اِ ] (اِخ ) یکی از عمارات مداین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس منصور خالد برمک را گفت : کوشک اسپید که به مداین است بکنم و خشتها اینجا آورم