کوزکان خداهلغتنامه دهخداکوزکان خداه . [ ک َ خ ُ ] (اِخ ) پادشاهان کوزکانان یا جوزجانان بدین نام موسوم بودند. (از احوال و اشعار رودکی ص 176، از آثار الباقیه ). و رجوع به کوزکانان و گوزگ
کرزکانلغتنامه دهخداکرزکان . [ ک َ زَک ْ کا ] (اِخ ) قریه ای است پنج فرسخ میانه ٔ جنوب و مغرب منامه به فارس . (فارسنامه ٔ ناصری ).
کوزانلغتنامه دهخداکوزان . (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن است و 981 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کوزرانلغتنامه دهخداکوزران . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش سنجابی که در شهرستان کرمانشاهان واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کوزکنانلغتنامه دهخداکوزکنان . [ ک ُ ] (اِخ ) نام قریه ای به آذربایجان از نواحی تبریز. (از تاج العروس ). قریه ٔ بزرگی است از نواحی تبریز و میان آن و ارمیه و میان آن و تبریز دو منزل
تلغتنامه دهخدات . (حرف ) چهارمین حرف الفبای پارسی و سومین حرف الفبای تازی و حرف بیست و دوم از ابجد است واز حروف مسروری و از حروف هوائی است و از حروف شمسیه و ناریه و هم از حرو
خداشناسیلغتنامه دهخداخداشناسی . [ خ ُ ش ِ ] (حامص مرکب ) شناخت خدا.معرفةاﷲ. (یادداشت بخط مؤلف ). کنایه از تدین و دینداری . دانش خداشناسی : دانش خداشناسی در معنی حقیقی خود، شامل قسم
صلاةالاستسقاءلغتنامه دهخداصلاةالاستسقاء. [ ص َ تُل ْ اِ ت ِ ] (ع اِ مرکب ) صلاة استسقا. نماز باران خواستن . خواندن این نماز هنگام کم شدن آب رودخانه ها و کمی باران مستحب است و کیفیت آن ما
بسم الغتنامه دهخدابسم ا. [ ب ِ م ِل ْ لا / ب ِ م ِل ْ ل َ ] (ع جمله بحذف فعل ) مخفف بسم اﷲالرحمن الرحیم که سورتهای قرآن بدان آغاز شود. بنام خدا. (فرهنگ نظام ). رجوع به بسمله و با