کوزکان خداهلغتنامه دهخداکوزکان خداه . [ ک َ خ ُ ] (اِخ ) پادشاهان کوزکانان یا جوزجانان بدین نام موسوم بودند. (از احوال و اشعار رودکی ص 176، از آثار الباقیه ). و رجوع به کوزکانان و گوزگانان شود.
قوزقون بلاغلغتنامه دهخداقوزقون بلاغ . [ ق ُ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل ، سکنه ٔ آن 50 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
قازقانلغتنامه دهخداقازقان . (اِخ ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد. در22هزارگزی شمال خاوری فریمان و 22هزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی مشهد به سرخس و در جلگه واقع هوای آن معتدل است ، 96
قازقانلغتنامه دهخداقازقان . (ترکی ، اِ) دیگ بزرگ و این ظاهراً ترکی است و بجای قاف دوم به کاف نیزآمده و خاژغان به خاء معجمه و زای فارسی نیز مستعمل . (آنندراج ). رجوع به قازغان و غازغان و غزغن شود.
قازقانفرهنگ فارسی معین[ تر. ] (اِ.) = قازغان . قزقان . قزغان . خاژغان . غزغن . قازگان : دیگ بزرگ که در آن چیزی طبخ کنند، پاتیل .