کوزه بازلغتنامه دهخداکوزه باز. [ زَ / زِ ] (نف مرکب ) جهیزگر. (آنندراج ) : گل نغمه دولاب را ز اهتزازکند بر سر جاه خود کوزه باز.ملاطغرا (از آنندراج ).
کوچه بازارلغتنامه دهخداکوچه بازار. [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) کوچه ای که راهی به بازار داشته باشد. (فرهنگ فارسی معین ) : وآنکه خود را شوکت کیوان عجولی خوانده است باشد اندر کوچه بازار خی
بازار صیقل کومهلغتنامه دهخدابازار صیقل کومه . [ ص ِ ق ِ ک ُ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن که در 13 هزارگزی فومن و چهار هزارگزی خاور بازار شفت قرار دارد و د
بازار صیقل کومهواژهنامه آزاددر قدیم به دلیل شرایط استراتژیک محل عبور و مرور و استراحتگاه مسافران در کلبه هایی در آن منطقه بود و همچنین نعل های اسبان خود را صیقل مدادندو به مرور زمان دو کلم
باغ کوه با رودآبلغتنامه دهخداباغ کوه با رودآب . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالاشهر نهاوند که در 6 هزارگزی خاور شهر نهاوند واقع است و 15 تن سکنه دارد. این قریه جمشیدآباد نیز نامیده میشود.
کوزه ٔ قمارلغتنامه دهخداکوزه ٔ قمار. [ زَ / زِ ی ِ ق ِ / ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کوزه ای است که چون شخصی زر به قماربازان وام بدهد و به تفاریق از آنها بازبستانددر آن کوزه جمع می
کوزه گرلغتنامه دهخداکوزه گر. [ زَ / زِ گ َ ] (ص مرکب ) کلال را گویند و آنکه کوزه ها سازد. (آنندراج ). سفالگر و خزاف و آنکه کوزه می سازد. (ناظم الاطباء). کسی که کوزه سازد. (فرهنگ فا
گل کوزهلغتنامه دهخداگل کوزه . [ گ ُ ل ِ زَ / زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی را گویند که در کوزه ها گذاشته به مجلس آورند، مانند: نسرین و نرگس . (انجمن آرا). نسرین . (برهان ) (جها
کوزهلغتنامه دهخداکوزه . [ زَ /زِ ] (اِ) ظرفی است گردن دراز که در آن آب نگهدارند.(آنندراج ). صراحی سفالی آبخوری که گردن دراز تنگی دارد. (ناظم الاطباء). ظرفی است گلین و گردن دراز
پس دادنلغتنامه دهخداپس دادن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) بازدادن چیزی را که از کسی گرفته باشند. رد کردن چیزی گرفته از کسی را به او. خریده را بفروشنده بازگردانیدن و بهای داده را ستدن . ر