کوزرلغتنامه دهخداکوزر. [ زَ ] (اِ) خوشه ٔ گندم و جوی را گویند که در وقت کوفتن خرمن خرد نشده باشد و بار دیگر بکوبند و آن را به عربی قصاله و قصامه خوانند (برهان ) (آنندراج ). در ی
کوذرلغتنامه دهخداکوذر. [ ذَ ] (اِ) پوست گوساله را گویند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گودر. گودره . (برهان ). || گوساله را گویند. گودر. (برهان ). گودره . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
کوزراکلغتنامه دهخداکوزراک . [ ] (اِخ ) نام دهی است از تغزغز از پس کوه طفقان . (حدودالعالم چ دانشگاه ص 77).
کوزرانلغتنامه دهخداکوزران . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش سنجابی که در شهرستان کرمانشاهان واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کوزرهلغتنامه دهخداکوزره . [زَ رَ / رِ ] (اِ) مرغی باشد کوچک کبودرنگ و او بیشتر در آب می باشد. (برهان ) (آنندراج ). یک نوع پرنده ٔ آبی و کبودرنگ و کوچک . (ناظم الاطباء). مصحف کودر
کوزراکلغتنامه دهخداکوزراک . [ ] (اِخ ) نام دهی است از تغزغز از پس کوه طفقان . (حدودالعالم چ دانشگاه ص 77).
کوزرانلغتنامه دهخداکوزران . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش سنجابی که در شهرستان کرمانشاهان واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کوزرهلغتنامه دهخداکوزره . [زَ رَ / رِ ] (اِ) مرغی باشد کوچک کبودرنگ و او بیشتر در آب می باشد. (برهان ) (آنندراج ). یک نوع پرنده ٔ آبی و کبودرنگ و کوچک . (ناظم الاطباء). مصحف کودر
چنارلغتنامه دهخداچنار. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه که در 43 هزارگزی جنوب باختری کوزران و 12 هزارگزی خاور گهواره واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 140
الیاسیلغتنامه دهخداالیاسی . [ اِل ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان در 11 هزارگزی شمال کوزران و 4 هزارگزی خاور راه فرعی کوزران به ثلاث . دشت و سردسیر است . سکنه