کوزبندفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهشیوهای در زراعت که بذر را روی پل میکارند تا هنگام آب دادن، آب روی آن را فرانگیرد و فقط به ریشه و پایین ساقه برسد.
کوزبندیلغتنامه دهخداکوزبندی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) مرزبندی . پشته بندی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوزبندی کردن شود.
کوزبندی کردنلغتنامه دهخداکوزبندی کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پشته بندی کردن زمین برای کشت خربزه و خیار و امثال آن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوزبندی شود.
کوزبندیلغتنامه دهخداکوزبندی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) مرزبندی . پشته بندی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوزبندی کردن شود.
کوزبندی کردنلغتنامه دهخداکوزبندی کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پشته بندی کردن زمین برای کشت خربزه و خیار و امثال آن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوزبندی شود.
کوزلغتنامه دهخداکوز. [ ک َ / کُو ] (اِ) پشته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوزبندی شود. || در شواهد ذیل ظاهراً به معنی قطعه زمین زراعتی و «کرد» یا «کرت » استعمال شده ا