کُوِّرَتْفرهنگ واژگان قرآندرهم پيچيده شد (کلمه تکوير که مصدر فعل کورت است به معناي پيچيدن چيزي ، و به شکل مدور در آوردن آن است ، نظير پيچيدن عمامه بر سر ، و شايد تکوير خورشيد استعاره باش
کورتلغتنامه دهخداکورت . (اِ) کوزه ٔ گردن باریک را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). این صورت در جهانگیری و رشیدی نیامده ، ظاهراً «کوزه » را «کورة» خوانده اند. (حاشیه ٔ برهان چ معی
کورتلغتنامه دهخداکورت . [ رَ ] (معرب ، اِ) کورة. بلد. بلده . شهر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): ولایت پارس پنج کورت است هر کورتی به پادشاهی که نهاد آن کورت به آغاز او کرده است با
کندلغتنامه دهخداکند. [ ک ُ ] (ص ) دلیر و پهلوان و مردانه و شجاع . (برهان ) (ناظم الاطباء). پهلوان و دلاور که کندآور نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). پهلوان و دلیر و مردانه بود و آن ر
بادلغتنامه دهخداباد. (اِ) هوایی که بجهت معینی تغییر مکان میدهد. هوایی که بسرعت بجهتی حرکت کند. ریح . ج ، ریاح .ریحه . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). تُرهة. رکاب السحاب . اَوب
اسکندرلغتنامه دهخدااسکندر. [ اِ ک َدَ ] (اِخ ) مقدونی ، مشهور به اسکندر گُجَسْتَک (ملعون ) یا کبیر (مولد 356، جلوس 336 و وفات 323 ق .م .). اسم این پادشاه مقدونی الکساندر ۞ بود و م
یعقوبلغتنامه دهخدایعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن صباح بن عمران بن اسماعیل ... کندی . حکیم مشهور، ملقب به فیلسوف العرب و مکنی به ابویوسف . از اعاظم فلاسفه و اشهر اطبا و ریاضی
سیمفرهنگ انتشارات معین[ په . ] (اِ.)1 - نقره . 2 - پول ، وجه . 3 - فلزی قیمتی که در معادن به طور خالص یا به صورت ترکیب با فلزات دیگر (انتیمون ، سرب ) یافت می شود و چون آن را با مس ت