کوربالغتنامه دهخداکوربا. [ ک َ وَ ] (اِ مرکب ) آشی باشد که از کبرپزند و آن را عربان کبریه گویند. (برهان ) (آنندراج ). آش کبر. (ناظم الاطباء). کوروا. (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیر
کورباطنلغتنامه دهخداکورباطن . [ طِ ] (ص مرکب ) کندفهم و کج طبع. (آنندراج ). کندفهم . کم هوش . کوردل . (فرهنگ فارسی معین ). آنکه هر چیزی را سیاه و تاریک بیند. (ناظم الاطباء) : مدار
کورباطنیلغتنامه دهخداکورباطنی . [ طِ ] (حامص مرکب ) کندفهمی . کم هوشی . (فرهنگ فارسی معین ). کوردلی . و رجوع به کورباطن و کوردل شود.
کورباطنلغتنامه دهخداکورباطن . [ طِ ] (ص مرکب ) کندفهم و کج طبع. (آنندراج ). کندفهم . کم هوش . کوردل . (فرهنگ فارسی معین ). آنکه هر چیزی را سیاه و تاریک بیند. (ناظم الاطباء) : مدار