کوبینلغتنامه دهخداکوبین . (اِ مرکب ) چیزی بود که از خوص بافند و بزرک آرد کرده در او کنند و در تنگ تیر عصاران گذارند تا روغن از او بیرون آید. (لغت فرس اسدی ). ظرفی باشد مانند کفه
کوبینفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ظرفی مانند کفۀ ترازو که با برگ خرما یا نی بافتهمیشود و در کارگاه روغنگیری دانههای کوفتهشده را در آن میریزند و زیر فشار میگذارند تا روغن آن بیرون آید.۲
کوبیدنگویش اصفهانی تکیه ای: bekuyi طاری: kövây(mun) طامه ای: kostan طرقی: kövâymun کشه ای: kövâymun نطنزی: kostan
کوبیدگویش اصفهانی تکیه ای: beškos(s) طاری: beškövâ طامه ای: boykost طرقی: beškövâ کشه ای: beškövâ نطنزی: baškost
کعدللغتنامه دهخداکعدل . [ ک ِ دَ ] (ع اِ) کوبین . سله ٔ روغن . زنبیل روغن . چپین . (دهار). ج ، کعادل . (این لغت در مآخذ دیگر نیست و در برهان ذیل کوبین ، معدل آمده است و آنهم در
کورابینلغتنامه دهخداکورابین . (اِ مرکب ) بمعنی کوبین باشد و آن ظرفی است مانند کفه ٔترازوی بزرگ که از برگ خرما یا از لیف خرما یا از نی بافند و روغن گران مغزهای کوفته را در آن کنند و
کدینفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهچوبی که گازران با آن جامه را میکوبند؛ کوبین؛ شنگینه: ◻︎ دل مؤمنان را ز وسواس امانی / سر ناصبی را به حجت کدینی (ناصرخسرو: ۱۷).