کوبشلغتنامه دهخداکوبش . [ ب ِ ] (اِمص ) عمل کوبیدن . کوفتن . (فرهنگ فارسی معین ) : چنان کوبش گرز و کوپال بودکه دام و دد از بانگ بی هال بود. اسدی (از فرهنگ فارسی معین ).و رجوع به
کوبشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کوبش، باضربه بهحرکت درآوردن، ضربه زدن، باضربه راندن، بهحرکت در آوردن آبشار [والیبال] مشتهکاری پرتاب ◄ رانش
کوبش 1rammingواژههای مصوب فرهنگستان1. به هم فشردن ماسه یا دیرگداز به شکل تودۀ فشرده 2. فشردن ماسۀ قالبگیری برای شکلدهی قالب
کوبش 2tamping 3واژههای مصوب فرهنگستانفرایند فشردن سابۀ قهوه در سبد قهوۀ دستگاه اسپرسو (espresso machine)
اسپرسوساز خودکارautomatic espresso machineواژههای مصوب فرهنگستاناسپرسوسازی که در آن فرایندهای آسیا کردن و پیمانهکردن و کوبش قهوه و برنامهریزی مدت عصارهگیری را کاربر انجام میدهد و فشار و دما را دستگاه ایجاد میکند
اسپرسوساز تمامخودکارsuper automatic espresso machine,superauto espresso machine, beanto cup machine, one touchmachineواژههای مصوب فرهنگستاناسپرسوسازی که در آن تمامی فرایندهای آسیا کردن و پیمانه کردن و کوبش قهوه و مدت عصارهگیری و تأمین فشار و دما و دورریزی کیک قهوه با دستگاه انجام میشود
تاپتاپthumpواژههای مصوب فرهنگستانارتعاشی تناوبی یا صدایی محسوس که تایر آن را تولید میکند و احساس کوبشی هماهنگ با چرخش تایر ایجاد میکند