کواشلغتنامه دهخداکواش . [ ک ُ ] (اِ) کواس است که صفت و گونه و طرز و روش باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به کواس و کواسه شود.
کواشةلغتنامه دهخداکواشة. [ ک ُش َ ] (ع اِ) سر کیر بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم متن اللغة). سر حشفه ٔ کلان . (ناظم الاطباء).
کواشیمهلغتنامه دهخداکواشیمه . [ ک ُ م َ / م ِ ] (ص ، اِ) کواسیمه است که سهل و آسان و آسانی باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به کواسیمه و کواشمه شود.
کواشیلغتنامه دهخداکواشی . [ ک َ ] (اِخ ) نام قلعه ای است در جبال مشرق موصل و آن را در قدیم اَردُمشُت می گفتند. (از معجم البلدان ). در قاموس الاعلام ترکی کواش ضبط شده است .
کواشفلغتنامه دهخداکواشف . [ ک َ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کاشفة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به کاشفة شود.
کواشیلغتنامه دهخداکواشی . [ ک َ ] (اِخ ) نام قلعه ای است در جبال مشرق موصل و آن را در قدیم اَردُمشُت می گفتند. (از معجم البلدان ). در قاموس الاعلام ترکی کواش ضبط شده است .
کواشةلغتنامه دهخداکواشة. [ ک ُش َ ] (ع اِ) سر کیر بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم متن اللغة). سر حشفه ٔ کلان . (ناظم الاطباء).
کواشیمهلغتنامه دهخداکواشیمه . [ ک ُ م َ / م ِ ] (ص ، اِ) کواسیمه است که سهل و آسان و آسانی باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به کواسیمه و کواشمه شود.
کواشفلغتنامه دهخداکواشف . [ ک َ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کاشفة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به کاشفة شود.