کهگللغتنامه دهخداکهگل . [ ک َ گ ِ ] (اِ مرکب ) مخفف «کاه و گل »، و با لفظ کردن مستعمل . (آنندراج ). کاهگل . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : سرای خود را کرده ستانه ٔ زرین به
کَهْجُلگویش گنابادی در گویش گنابادی خوشه هایی از گندم را گویند که نیم کوفته باقی می ماندند و باید پس از غربال کردن مجددا با «خوشِه کَو» (خوشه کوب) کوبیده شوند.
کَهْلاًَفرهنگ واژگان قرآنميانسالي (کهل به کسي گفته ميشود که جوانيش با پيري مخلوط شده و چه بسا گفته باشند کهل کسي است که سنش به سيوچهار سال رسيده باشد )
فارتکواژهنامه آزادفارتق سرزمینی باستانی ،حاصلخیزدر کهگلویه که از تپه ماهورهایی زیبا ومحصور در کوههای با ارتفاع متفاوت تشکیل شده است یک چهارم این منطقه از اب رودخانه ی شیرین فارتک
طرب خانهلغتنامه دهخداطرب خانه . [ طَ رَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) طرب سرای . طرب گاه . جایگاه شادی و طرب : روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدارچرخ فیروزه طربخانه ازین کهگل کرد. حافظ.در زوای
ویملغتنامه دهخداویم . (اِ) سیم گِل را گویند، و آن گِلابه ای است که بر دیوار مالند و در بالای آن کاهگل کنند. (برهان ) : سرای خود را کرده ستانه ٔ زرین به سقف خانه پدر برندیده کهگ
تأزیرلغتنامه دهخداتأزیر. [ ت َءْ ](ع مص ) ازار پوشانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی را ازار بربستن . (تاج المصادر بیهقی ). پوشاندن . (از اقرب الموارد) (از قط