کهلیک بلاغیلغتنامه دهخداکهلیک بلاغی . [ ک َ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان مواضعخان است که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است و 101 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قره کهلیکلغتنامه دهخداقره کهلیک . [ ق َ رَ ک َ ](اِخ ) دهی از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع در 40 هزارگزی باختر سراسکند و 32 هزارگزی شوسه ٔ تبریز به میانه . موقع جغرا
انگشتلغتنامه دهخداانگشت . [اَ گ ُ ] (اِ) هریک از اجزای متحرک پنجگانه ٔ دست و پای انسان . (از فرهنگ فارسی معین ). اصبع. شنترة. (از منتهی الارب ). اصبوع . کلک .بنان . (یادداشت مؤل
کالی نیکلغتنامه دهخداکالی نیک . [ کال ْ لی ] (اِخ ) شهری بوده است در مغرب رود فرات . در سال 410 م . بموجب فرمان قیصران روم هونوریوس و تئودوریوس صغیر از جمله بلادی بود که مبادله تجار
البلاغلغتنامه دهخداالبلاغ . [ اَ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ربع شامات بخش ششتمد شهرستان سبزوار واقع در 50 هزارگزی جنوب خاوری ششتمد، سر راه مالرو عمومی ششتمد به کاشمر. کوهستانی
ابوالفتحلغتنامه دهخداابوالفتح . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) بُسْتی . علی بن محمدبن حسین بن یوسف بن محمدبن عبدالعزیز ملقب به نظام الدین شاعر مشهور. ابن خلکان گوید: او صاحب طریقتی انیقه و
دستلغتنامه دهخدادست . [ دَ] (اِ) از اعضای بدن . دوقسمت جدا از بدن که در دو طرف تن واقع و از شانه به پائین فروآویخته است و از چند قسمت مرکب است : بازو و ساعد و کف دست و انگشتان