کهربارنگلغتنامه دهخداکهربارنگ . [ ک َ رُ رَ ] (ص مرکب ) به معنی لون و رنگ زرد است . (برهان ) (آنندراج ). کهرباگون . هر چیز زردرنگ . (ناظم الاطباء). به رنگ کهربا. زردرنگ : شد او کهرب
کاربارگیwork addiction, workaholism, ergomaniaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رفتار اعتیادی که در آن فرد بهافراط کار میکند، بهطوریکه سلامت جسمی و روابطش با افراد دیگر دچار مشکل میشود
کهرباگونلغتنامه دهخداکهرباگون . [ ک َ رُ ] (ص مرکب ) کهربارنگ . هر چیز زردرنگ . (ناظم الاطباء) : مکن زیر این لاجوردی بساطبدین قلعه ٔ کهرباگون نشاط. نظامی .بیا ساقی آن آب آتش خیال در
کهتابلغتنامه دهخداکهتاب . [ ک َ ](اِ مرکب ) به معنی کاه دود باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کاهی که آتش در آن نهند تا دود کند و بیشتر برای گشودن اخلاط از بینی اسب و سای
دگراعتیادیother addictionواژههای مصوب فرهنگستانهرنوع رفتار اعتیادی بهجز اعتیاد به مواد اعتیادآور و الکل، از قبیل کاربارگی و خرید اجبارگونه و بیشخواری
متأطملغتنامه دهخدامتأطم . [ م ُ ت َ ءَطْ طِ ] (ع ص ) خشمگین . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برافروخته شده از خشم . (ناظم الاطباء). || دریای موج زن . (آنندراج ). دریای مضطرب و متلاط