کهترلغتنامه دهخداکهتر. [ ک ِ ت َ ] (ص تفضیلی ) به معنی کوچکتر باشد، چه «که » به معنی کوچک و خرد باشد. (برهان ) (آنندراج ). کوچکتر و خردتر. (ناظم الاطباء). اصغر. مقابل مهتر. (از
کهترلغتنامه دهخداکهتر. [ ک ُ ت ُ ] (اِ) درختچه ای است در کارواندر نزدیک خاش و در ارتفاع 1400 گزی یافت شده است . هلو کوهی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). درختی است از تیره ٔ سا
کهترفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، جوانتر، خردسال زیردست، پایین رتبه، مرئوس▲ پست، نامرغوب، بازاری، درجه سه، بدتر ناقص
کهتر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ] کهتر بودن، ناخن کوچکۀ کسینشدن، کم آوردن پیروی کردن، دنبالهروبودن، دنبال کردن کم گذاشتن تبعیت کردن، فرمان بردن، اطاعت کردن، تسلیم شدن
کهترپرورلغتنامه دهخداکهترپرور. [ ک ِ ت َ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) کهترنواز. زیردست نواز. بنده پرور. آنکه با چاکران و فرودستان خود مهربان باشد : از خداوندی و از فضل چه دانی که چه کردآن
کهتر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ] کهتر بودن، ناخن کوچکۀ کسینشدن، کم آوردن پیروی کردن، دنبالهروبودن، دنبال کردن کم گذاشتن تبعیت کردن، فرمان بردن، اطاعت کردن، تسلیم شدن
کهتریلغتنامه دهخداکهتری . [ ک ِ ت َ ] (حامص مرکب ) خردی و کوچکی . (ناظم الاطباء). || چاکری . زیردستی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرمانبری . خدمتگزاری : بگفتند هر یک که ما ک
کهترپرورلغتنامه دهخداکهترپرور. [ ک ِ ت َ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) کهترنواز. زیردست نواز. بنده پرور. آنکه با چاکران و فرودستان خود مهربان باشد : از خداوندی و از فضل چه دانی که چه کردآن